سلام. من دختری ۱۳ ساله هستم که حدود ۲ سال است که با مشکلی مواجه شده ام. مشکل من این است که حس می کنم که خانواده ام احساسات مرا درک نمی کنند و نمی توانند علایق من را بفهمند. همیشه سعی من بر آن بوده که بتوانم چاره ای برای این مشکل پیدا کنم اما متاسفانه راه حل های من موقتی هستند! بعضی اوقات تصمیم می گیرم که ارتباط خود را با دوستانم بیش تر کنم، با آن ها حرف بزنم و مشکلات خود را برای آنان بازگو کنم؛ ولی حتی نزدیک ترین دوستانم نیز مرا کاملا درک نمی کنند یا گاهی اوقات به موسیقی مورد علاقه ام گوش می کنم. آنها حدودا تا چند روز می توانند تنهایی من را پر کند ولی پس از آن دیگر پاسخگو نیستند.
علایق من به چیزهای کمی محدود می شوند مثلا اینکه دوست دارم تا مانند بقیه ی دوستانم تفریح کنم و این مسئله در سه سال اخیر مرا آزرده خاطر کرده است چرا که من از سال چهارم ابتدایی تا ششم ابتدایی سخت مشغول درس خواندن برای تیزهوشان بوده ام و بیش تر اوقات من برای این امر صرف می شد و کمتر زمان برای استراحت و تفریح داشتم. هنوز که هنوز است با اینکه تعطیلات من فرا رسیده اما نمی توانم به جاهایی که دوست دارم بروم. مثلا دوست دارم تا به تماشای تئاتری که بازیگر محبوبم در آن بازی کرده بروم، تا الآن سه بار در سال اخیر توانستم با خانواده ام به تئاتر بروم ولی بسیار سخت و با اصرار مکرر؛ به خاطر اینکه دیالوگ هایی در آنجا رد و بدل می شود که خیلی به درد سن من نمی خورند و مادرم عقیده دارد که همچین جاهایی به درد من نمی خورد. من میدانم که مادرم خوب مرا می خواهد ولی به نظر خودم آنقدری عقل دارم که نگذارم که بر روی من اثر منفی نگذارند.
من زیاد از بازیگر مورد علاقه ام صحبت می کنم و همه سعی دارند که در این باره به من تذکر دهند و می خواهند که من دست از سر آنها بردارم و دیگر از آن سخن نگویم ولی واقعا دست خودم نیست!
من برادر ۴ سال بزرگتر از خودم هم دارم ولی ما کاملا با هم متفاوت هستیم ومن بیش تر در موارد درسی از آن کمک می گیرم و با او هم نمی توانم درد و دل کنم. چند بار خواسته ام که در این باره با مادرم حرفی بزنم، تا الآن چند بار چیزهایی به او گفته ام ولی باز حس می کنم که او نمی خواهد به حرف های تکراری من گوش بدهد.
واقعا این مشکلات ذهن مرا به خود مشغول کرده است. لطفا کمکم کنید. با تشکر